امروز با فریدون مشیری : تو نیستی که ببینی

به گزارش خیمه نیوز، امروز با امروز با فریدون مشیری و شعر زیبای تو نیستی که ببینی ...

امروز با فریدون مشیری : تو نیستی که ببینی

تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است

چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

هنوز

پنجره باز است

تو از بلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها

به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر

به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند

تمام گنجشکان

که درنبودن تو

مرا به باد ملامت گرفته اند

ترا به نام صدا می نمایند

هنوز نقش ترا از قراز گنبد کاج

کنار باغچه

زیر درخت ها لب حوض

درون آینه پاک آب می نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنین شعر تو مگاه تو درترانه من

تو نیستی که بیبنی چگونه می شود

نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید

به روی لوح سپهر

ترا

چنانکه دلم خواسته است ساخته ام

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می نماید تصویر

به چشم همزدنی

میان آن همه صورت ترا شناخته ام

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

جواب می شنوم

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هرچه دیرن خانه ست

غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده من

بجز تو یاد همه چیز را رهاکرده است

غروب های

غریب

در این رواق احتیاج

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمار است

دو چشم خسته من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان همواره بیدار است

تو نیستی که ببینی

منبع: عصر ایران
انتشار: 28 فروردین 1402 بروزرسانی: 28 فروردین 1402 گردآورنده: kheimehnews.ir شناسه مطلب: 1541

به "امروز با فریدون مشیری : تو نیستی که ببینی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "امروز با فریدون مشیری : تو نیستی که ببینی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید